پـــــی ســــی یا

سلام این وب به سایت زیر انتقال یافت

http://ghamgindl.com/

http://parsha.mihanblog.com/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۰۴:۲۸
admin ..

پست ششم



نظریادتون نره


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۰۵
admin ..

پست پنجم




نظریادتون نره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۰۴
admin ..

پست چهارم



نظریادتون نره


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۰۲
admin ..

پست سوم



نظریادتون نره


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۹
admin ..

پست دوم



نظریادتون نره


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۵
admin ..

پست اول


نظریادتون نره


برید ادامه مطلب


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۴۴
admin ..

به نام خدا

سلام

امروز می خواهم یک رمان خیلی قشنگ از

 هما پور اصفهانی و Doni.M

امیدوارم خوش تون بیاد

نظریادتون نره

بریم سراغ رمان

=============

نویسنده: هما پور اصفهانی و Doni.M

==============

خلاصه داستان:

روژین دختر سختی چشیده ای که با بدبختی برای خودش در ایران اسم و رسمی در حیطه طراحی لباس پیدا کرده ناگهان حس می کند کم آورده و برای مدتی نیاز به استراحت و تغییر آب و هوا دارد. پس تصمیم به رفتن پیش مادرش می گیرد که ساکن ترکیه می باشد در این سفر به صورت تصادفی با گروهی مادلینگ که برای پیدا کردن اسم و رسم راهی ترکیه هستند برخورد پیدا می کند و با مسئول گروه آشنایی اندکی پیدا می کند، بعد از آن کم کم و به طور ناخواسته راهش به گروه باز می شود و ...

مقدمه:
دستانم خنکی میله ها را لمس کردند و لرز به تن داغم افتاد. آب با خروش در حرکت بود و دل من با خروش در تلاطم ... من و آن چشمانی که در دلم غوغا به پا کرده بودند از هم فراری بودیم. با همه قدرت می خواستم از آن نگاه فرار کنم ... ولی مگر امکان داشت؟ باد لای موهایم پیچید و دسته ای از موها توی صورتم تاب خوردند ... همراه باد بوی عطری توی مشامم پیچید. نا خودآگاه نفس عمیقی کشیدم ... راه فرار بر من بسته بود ... ایستگاه آخر بود باید پیاده می شدم!



۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۶
admin ..