پـــــی ســــی یا

رمان استایل5

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ب.ظ

پست پنجم




نظریادتون نره


بهترین راه برای خلاصی از دستش این بود که خودم رو بزنم به خواب. پس سرم رو به پشتی صندلی تکیه داده و چشمام رو بستم. نمی خواستم نه چیزی ببینم و نه چیزی بشنوم، حتی اگه می شد دوست نداشتم چیزی حس کنم! اما اینا وقتی امکان پذیر بود که مرده باشم! همون لحظه با حس سایه ای که روی صورتم افتاد نا خودآگاه چشامو باز کردم و با دیدن پسری که درست دم ردیف ما ایستاده بود کنجکاو نگاش کردم. نیاز نبود خیلی هم به ذهنم فشار بیارم ، اونو هم می شناختم. یه سوپر مدلی که به شدت آوازه غرورش به گوشم رسیده بود. بهراد بهداد! فقط نمی دونم تو این گروه که جز یکی دو نفر بقیه شون آماتور بودن چی کار می کرد. همین که حس کردم داره جر و بحث می کنه با اردوان بی اختیار هندزفیری رو از گوشم کشیدم بیرون ...
- مهم اینه که رسیدم! به من غر نزن اردوان! گیر هم نده، همینه که هست.
اردوان که پیدا بود حسابی کفرش در اومده گفت:
- بابا تو دیگه کی هستی پسر! اگه برات کارت پرواز نگرفته بودیم، اگه بلیطت دست شاهین نبود الان عمرا می تونستی سوار این هواپیما بشی!
بهراد ابروهای مشکی و خوش فرمش رو به هم نزدیک کرد و بینشون دو تا خط انداخت، کوتاه گفت:
- اونوقتم چیزی از دست نمی دادم ... بکش کنار پاتو!
همین که اینو گفت، اردوان سریع پاهاشو جمع کرد و بهراد اومد خودشو ول کرد روی صندلی کناری من. بوی عطرش اونقدری بود که با نشستنش بلند بشه و خودش رو به مشام تیز من برسونه. نا خودآگاه نفس عمیقی کشیدم. لعنتی! Terre d hermes! با اون بوی ملایم و تلخ که با روان آدم بازی می کرد. اینقدر که عاشق عطر و ادکلن، به خصوص از نوع مردونه بودم اکثر بوها رو تشخیص می دادم. به خصوص وقتی با ذائقه م جور بود. یه جوری نشسته بودم که نفهمن دارم دیدشون می زنم، ولی همه حواسم هم بهشون بود. همون لحظه یکی از مهماندارهای خانوم ظرف شکلات رو جلوی اردوان گرفت، اردوان که مشخص بود حسابی عصبیه بر نداشت، ظرف رو آورد سمت بهراد و بهراد در حالی که خم شده بود تا مجله ای از جلوش برداره فقط سری به نشونه نمی خورم تکون داد و دختر مهماندار ظرف رو گرفت سمت من. باید خودم رو می کشیدم به سمتش، یه کم که دستم رو کشیدم اونوری یه دفعه بهراد صاف شد و دست من محکم خورد توی سرش! با غیظ چرخید به طرفم و گفت:
- خانوم محترم! حواست کجاست؟!!
مهمونداره همونجور پا در هوا مونده بود، منم دستم سیخ مونده بود روی سر بهراد! جا خورده بودم بدجور! اردوان هم خیره شده بود به ما دوتا ، نمی شد سکوت کنم پس سریع دستمو کشیدم و گفتم:
- عذر می خوام، شما یه دفعه بلند شدین.
بهراد بی توجه به عذر خواهی من سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد و زیر لب غر زد:
- معلوم نیست کیا رو دور خودش جمع کرده ...
خنده ام گرفت! دقیقاً همونجوری بود که در موردش شنیده بودم. فکر کرده بود منم با این گروهم، اردوان برای خوش خدمتی شکلاتی از ظرف مهماندار بنده خدا برداشت و تشکر کرد، بعد دستش رو از بالای سر بهراد آورد سمت من و آروم با حرکت لب گفت:
- دیوونه است! به دل نگیر ...
خنده م عمق گرفت و شکلات رو خوردم. جای امیر حسین خالی این شازده رو از نزدیک ببینه. جز مدل های مورد علاقش بود. به نیم رخش خیره شدم، فک مستطیلی که داشت نشون می داد چقدر اعتماد به نفسش بالاست. چشماش بسته بود و مژه های فر دار سیاهش روی صورتش سایه انداخته بودن. چشمای سیاهش جز نافذترین چشمایی بود که تو عمرم دیده بودم ، بینی خوش فرمی داشت، جمع و جور مردونه، سر بالا نبود ولی اضافه هم نداشت. لبهاش هم اینقدر به صورتش می یومد که نمی شد هیچ نقصی روش گذاشت به خصوص با اون قوسی که لب پایینش داشت. تا به حال بدون ته ریش ندیده بودمش، خودش خوب می دونست چی کار کنه که طرفداراش براش جون بدن! تو صفحه ف/ی/س/بو/کش رفته بودم، کار اکثر سوپر مدل ها رو پیگیری می کردم. بهراد هم جزوشون بود. هیچ وقت نه کسی رو لایک می کرد و نه جواب کسی رو می داد. فقط و فقط آخرین عکساش رو می ذاشت و چند هزار تا لایک دریافت می کرد. منم بودم مغرور می شدم! خیلی چیزا در موردش شنیده بودم ولی می دونستم همه شایعه است! در مورد دختر باز بودنش، در مورد اعتیادش به شیشه، در مورد تیغ زدن دخترا و ... اما از این این آدمی که کنار من نشسته بود همه این کارا بعید بود. هیچ وقت با هیچ کس مصاحبه نمی کرد و اجازه نمی داد کسی توی زندگیش سرک بکشه. برای همینم همیشه مجهول و مرموز بود. با صحبت های خلبان و مهماندار فهمیدم بالاخره قراره هواپیما بلند بشه. دست از دیدن زدن بهراد بهداد و آنالیز کردنش برداشتم، صاف نشستم سر جام و کمربندم رو بستم. باز هندزفیری رو گذاشتم توی گوشم و غرق اهنگم شدم ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی